دستهبندی : سماور

سماور زغالی برنجی بسیار قدیمی
معجزه می شد انگار وقت زوال آفتاب عصر. گرما که زورش کم می شد، جان می گرفتیم دوباره و می نشستیم دور سماور. این گرمای سماور انگار از آن دست گرماها نبود که فرار می کردیم از آن. بوی زغال نیم افروخته و صدای سوت سماور که زور می زد تا قل و قلی کند، شوقی می انگیخت که نپرس شراب بود مگر؟ که مست می کرد این استکان سرخ باریک